shoraka
نشست بر لبان سرخم
گل لبخند یاد تو
من می بویم و لمس می کنم
آن گل های عنابی یاد تو
و در آن ساعت های ناتمام
دل آرا مینگرم یاد تو
( دل آرا شرکاء )
دیدم مشکلات روزگار
بسان دریا یی گل آلود
موج می زدند و می آمدند
از هر سو
نگاه کردم به آن
از اعماق وجود
برداشتم گام به سوی آن
و لبخند زدم دل آرا
و امیدوار
( دل آرا شرکاء )
shoraka
ساخقشنش
av;h
می گفت نازنین مادرم
نگاه کن به آب روان
و بسپار غمهایت را به آن
نگاه کن به آسمان
و دلت را بگشا چو آن
نگاه کن به سبزه
و بدان که زندگی
سبزه و دل آرا
( دل آرا شرکاء )
shoraka
delara
گشودم پنجره را
به سمت زیبایی دل
دوختم نگاه م را
به پگاه صبح
و لبخند زدم دل آرا
به نسیم دلنشین صبح
( دل آرا شرکاء )
shoraka
delara